♦♦---------------♦♦
معرفت به ذاتِ آدماست
نه پیشینه
نه جایگاه و نه نسبت
معرفت
یه چیزی شبیهِ یه مهرهی
یاقوتی رنگه
که دور قلب بعضیهامون هست ❤
پیوسته به یه نخِ نامرئی
دورِ قلب ِ بعضیهامون نه
بیخودی تو
♦♦---------------♦♦
آدما دنبالِ توجیه نگردین
معرفت به ذاتِ آدماست
*~*****◄►******~*
رفیق، زندگی را بدان گونه که مردمان به تو عرضه می دارند مپذیر
پیوسته به خود بقبولان که زندگی، زندگی تو یا دیگران، می تواند زیبا تر از این باشد
به هیچ روی آن زندگی دیگر را مپذیر
آن زندگی آینده را که شاید تسلی بخشمان باشد و یاریمان دهد تا آسان تر به رنج های این یک گردن نهیم
از روزی که رفته رفته دریابی که مسئول بیشتر رنج های زندگی نه خدا بلکه بشر است دیگر بدان ها تن در نخواهی داد
****►◄►◄****
مائده های زندگی
اثر آندره ژید
oOoOoOoOoOoO
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم
تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه
كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یك سخن با تو
به من بگو كه مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو كه برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر كوه قاف را بشكاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه
كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست
تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است
oOoOoOoOoOoO
فریدون مشیری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم
تو در كدام سحر؟
بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه
كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند
به رقص می آیند ، سرود میخوانند
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یك سخن با تو
به من بگو كه مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو كه برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جگر كوه قاف را بشكاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه
كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست
تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
فریدون مشیری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
شاد بودن هنر است گر به شادیه تو دلهایه دگر باشد شاد
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
ژاله اصفهانی